نـــــــخند !
بابات برای درمان ؛ رفته شیراز و من و تو تنهاییم عصر پنجشنبه تصمیم گرفتم برای صبحانه هفته آینده ات کوکو درست کنم . چون صبحها من ساعت ٦:٤٥ از خانه بیرون میروم و تو تازه بیدار میشوی و تا ساعت ٧:٢٠ که سرویست میاید فرصت داری که تنهایی آماده شوی و صبحونه بخوری . خلاصه بعد از نهار شروع کردم به آماده کردن مایع کوکو شکم پر که از بفرمایید شام یاد گرفتم . و بین کار خسته شدم و خوابیدم و بهت سفارش کردم موقعی که وقت رفتن به سالن کاراته شد بیدارم کنی ! نمیدانم چه ساعتی بود که گفتی: برویم ! منهم گیج و خسته بیدار شدم ؛ فقط فرصت کردم کاپشن بپوشم و کلاهش را بدون روسری ، سرم کردم و سریع و با ویلچر رفتم پایین و سوار ماشین شدم و بردمت سالن !نرسیده به ...